امروز
نشسته ام
در سايهُ
ديواري گلي
كه متزلزل است
همچون خودم،
و فرو خواهد ريخت
حتي
به تلنگري ،
و مي انديشم
بر گذشته هاي رفته
من عمرم را
كه چندان عزيز هم نيست
در چمبرهُ
حماقتي سر كردم
من باور كرده بودم
باوري را
كه هرگز نبود
حقيقت راستين
من
مي سرودم سي سال
هر روز آن را
و سجده مي كردم
خدايي را
كه او مي سرود
من مي سوزاندم
سلول هاي بي گناه
خاكستري
مغزم را
كه اثباتش كنم
بر خود
و منكران لامذهب
من بار ها
تجسم كرده بودم
بهشت و دوزخ را
من بار ها
سوزانده بودم
عقلم را
در حرارت و آتش
و حس كرده بودم
سوختن روحم را
به شعله هاي
خشم و غضب خداوندي
من سروده بودم
هر بار شعري
پس از تجسم مينو
يكبار گفتم
من از بهشت
مي آيم
بي سرو پا
بريده از بودن
سر خوش
از فضاي
عطر آگين اش.
و چه احمقانه بود
آن اوهام
و امروزميدانم
كه خورده ام
فريب اميد و
ترسم را
من
زمزمه ميكردم
سي سال
شعر جفنگ ايمان را
و مي خواندم
جماعتي را
نا بخردانه
كه موًمن تر بودن
از من
به حقيقت هستي
با كفرشان
اگر حقيقتي باشد.
آنان
بودن را
پاس ميداشتند
به زندگي كردن.
شاد بودن،
قيد و بندي
بر نمي تابيدند
به نفس آزادي
و رها بودند
از هر بيم و اميد
آنان
همخوابه مي شدند
با خواهران خويش
بي اندكي هراس
از فرجام
و مي سرودند
مگر نه اين است
كه انسان
تخم حرامي ست
از پشت
آدم و حوا
و ... مگر نه چنين بوده
كه خواهر قابيل به هابيل
كابين گشت
و قابيل شوي خواهر هابيل
و مگر نبوده اند
دختران حوا
خواهران
همسران خويش.
آنان پاي مي كوبيدند
به سر مستي
از جام هاي لبالب خود
و مي سرودند
به تمسخر
ترانه بودن يا نبودن را
و فرياد بر مي آوردند
ما مي نوشيم
پس هستيم
مسئله اين است.
من،
هماره ، به سًخره
مي گرفتم آنان را
به مدهوش بودن
و خود
به خواب اندر بودم
عميق و دهشتناك.
و من
خواب بودم
سي سال
و اكنون نيز
نشسته ام غمگين....
اندوهِ
زمانِ از دست
رفته را .
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: کفریات
شمس الدین عراقی
عشق وطن
نام و نشان من
کوک
شور ، ماهور
جوم جومک بلگ خزون
همچو طبیعت
زخمه
شوخی با رفیق شفیق جناب فخار
قدرت غزل
طفل درون
سوغات گیلان
چه کسی لایک می گیرد .
سعدیا
از حس ارتکاب
همسرت مٌرد
زار زار
یاس و امید
روز و شب
حرکت و سکون
گریه و خنده
قصه و غصه
سادگی و تجمل
زاویه و تفاهم
عشق و نفرت
زندگی و مرگ
حس خوبی است
حضرت حاکی
کلوزیوم
ساعت را بشکن
می جویمت
تو تنها نیستی
من ، آدمم
تنهایی ممتد
مسلخ عشق
گرمای خورشید
در سویدای دشت
حتی درسکوت
نه .... تو عاشق شده ای
قلبت را ربوده ام
و سپیده دم
همیشه فریادم
زبان احساسم
شام تا شام
تناور درخت عشق
همیشه عاشق
آغاز
دو چشمت
مطمئن باش که من می دانم
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی